چه بخواهیم بدیهیات را بپذیریم چه نخواهیم، واقعیت این است که همه ما تبعیض قائل می شویم – این در طبیعت ماست که تبعیض قائل شویم. ما تقریباً هر چیزی را که زیبا میدانیم میپرستیم، اما از داشتن همان احساسات نسبت به چیزی که زشت میدانیم تردید داریم. ذهن در انتخاب ها و ترجیحات خود گزینشگر است. مجذوب زیبایی و چیزهای زیبا می شود. ذهن در واقع جوینده لذت است و تقریباً همیشه به راحتی فریفته زیبایی می شود. منبع واقعی لذتی که ما به دنبال زیبایی هستیم و به آن می رسیم، انسجام است. این انسجام درون زیبایی است که اغواگری را بسیار موفق می کند.
بین ذهن و زیبایی روابط عمیق تری وجود دارد که با ضدیت با زشتی و ناهماهنگی نمایان می شود. با قاطعیت میتوان گفت که زیبایی زیبایی نخواهد بود، مگر اینکه انسجامی را در بر گیرد. منسجم بودن مهارتی است که آموخته می شود و زمانی که به طور کامل به دست آید و به آن تسلط یابد تبدیل به یک هنر می شود. و کسانی که موفق می شوند زندگی خود را وقف تسلط حرفه ای به این هنر کنند، توسط جامعه پاداش و احترام می گیرند. ما مهارت و نبوغ آنها را تحسین می کنیم. آنها هنر را بسیار آسان جلوه می دهند (چیزی که ما تقریباً غیرممکن می بینیم) – شاید خیلی آسان. شاید این شجاعت آنها برای استقامت برای دستیابی به این مهارت هایی است که ما خدایی می کنیم.
منظور من از مهارت، مهارتهای انتقال ایدهها به روشهای نوآورانه و خلاقانه است، اما مهمتر از آن به شیوهای شفاف و منسجم. اغلب درخشانترین ایدهها مورد توجه قرار نمیگیرند، زیرا فردی که ایده را بیان میکند، مهارتهایی برای انتقال منسجم و ماهرانه آنها را ندارد. به همین دلیل است که بشریت همیشه نابغه های خلاق را که شفاف و منسجم هستند و در مواجهه با ناملایمات بسیار عزم و قدرت ذهن از خود نشان داده اند مورد علاقه و ارج نهاده است. افراد زیادی در تاریخ بوده اند که شجاعانه و شجاعانه انتخاب کرده اند تا خلاقیت را به اوج خود برسانند. ما آنها را به خاطر نبوغ و تواناییهای خارقالعادهشان بت کردهایم.
همانطور که من استدلال کردم، خلاقیت هدف نهایی ذهن انسان است. اما «خلاقیت فوقالعاده با قیمتی همراه است» که همه حاضر به پرداخت آن نیستند. جفری A. Kottler، در کتاب خود “دیوانگی الهی” (JOSSEY-BASS, 2006، A Wiley Imprint)، نشان داده است که چگونه برخی از نوابغ خلاق خارق العاده در طول زندگی خود با سلامت عقل (یا جنون) خود مبارزه کرده اند. شایان ذکر است که نوابغ خلاق بسیار حساس تر و بسیار دقیق تر از بقیه ما نسبت به حواس خود هستند. کاتلر توضیح می دهد: “یک تفاوت بین نوابغ خلاق و بقیه ما این است که آنها تمایل بیشتری به اعتماد به صدای درونی خود دارند حتی زمانی که دیگران ممکن است در غیر این صورت هشدار دهند.”
کتاب «جنون الهی» ده داستان از مبارزات خلاقانه را بیان میکند و نشان میدهد که چگونه این ده نفر خارقالعاده و خلاق (که تقریباً همگی به هر شکلی هنرمند هستند) خلاقیت را با جنون الهی دستکاری کردند. این کتاب بسیار عالی است که رنج و دردی را که به موازات خلاقیت خارقالعاده وجود دارد را برجسته میکند و در نتیجه بعد از هر قسمت از خلاقیت خارقالعاده رنج شدیدی را به دنبال دارد. چنین تجربیاتی از رنج بسیار نادر است و موارد بسیار بیشتری نیز وجود دارد که نشان می دهد افراد خلاق توانسته اند زندگی عادی داشته باشند (چیزی که به عنوان مثال در کتاب نشان داده نشده است). با این حال، کتاب نکتهای برای اثبات دارد و این که هیچ چیز در زندگی رایگان نیست و اینکه همیشه در طول مسیر باید بهایی پرداخت کرد، بهویژه زمانی که خلاقیت فوقالعادهای دارید – و در «انحراف شدید از هنجار» هستید.
اهمیت خلاقیت را نمی توان دست کم گرفت. خلاقیت نه تنها ذهن را از جنون محافظت می کند، بلکه ذهن را تغذیه می کند. این خلاقیت است که ذهن را بازیابی می کند. من در زیر چند پاراگراف از کتاب را منتشر می کنم که به نظر من تز جنون الهی را نشان می دهد (JOSSEY-BASS, 2006, A Wiley Imprint).






