قوانین طبیعت قدرتمند و قطعی هستند. یکی از مهمترین و اساسیترین آنها فرآیند بازسازی است، یعنی بازسازی حیات. در غیاب بازسازی، ناگزیر دچار انحطاط می شویم. مغز نیز از این قانون طبیعت مستثنی نیست. همچنین برای تناسب اندام و زنده ماندن تحت یک فرآیند بازسازی قرار می گیرد. سلول ها به طور منظم در مغز ایجاد، بازآفرینی و تجدید می شوند، زیرا مغز پیکربندی و پیکربندی مجدد می شود. این پایان نامه پیکربندی و پیکربندی مجدد در مورد مغز توسط توماس پوچاری در www.worldaffairsmonthly.com ارائه و بحث شده است. پوچاری به درستی استدلال کرده است که فرآیند پیکربندی و پیکربندی مجدد برای بازسازی و عملکرد مغز در سطوح بهینه بسیار مهم است.
آینده و سرنوشت بشریت در یک مغز کاملاً کارآمد و سالم نهفته است. قدرت مغز انسان به آرامی در حال افزایش است و به زودی قدرت خلاقیت میلیاردها مغز آزاد خواهد شد. توده هایی که قرن ها سرکوب شده اند، خواهان آزادی هستند. همه آنها این گرایش فطری انسانی را دارند، آرزوی مشارکت در کار و تمدن بشریت. اما در حال حاضر این امکان پذیر نیست زیرا توده ها از بیان عقاید خود منع شده اند. به خصوص ایده های خلاقانه فناوری ارزان و مقرون به صرفه به سرعت تغییراتی عظیم و بیسابقه ایجاد میکند، تغییری که هنوز قدردان آن نیستیم. فناوری و دانش در هر بخش از جهان به فقیرترین افراد رسیده است. این در حال رهایی ذهن کسانی است که پدرانشان هرگز توانایی خرید دانش را نداشتند. دانش گران بود زیرا دانش قدرت است و قدرت قیمتی ندارد. اما اکنون دانش در حال گسترش است. ذهن انسان در حال رهایی است و به زودی کاملاً رهایی خواهد یافت.
دیکتاتوری ها و نظام های فئودالی در همه جا در حال فروپاشی هستند و به زودی تاریخ خواهند شد. انتقال به عصر جدید چیزی است که اکنون در پاکستان شاهد آن هستیم. توده ها در پاکستان به قدرت خود پی برده اند – قدرت مغز. آنها رهبران ناتوان و فاسد خود را که دهه هاست آنها را سرکوب کرده اند، حذف می کنند. این نمایش در پاکستان نتیجه مستقیم افزایش قدرت مغز است. دیدن رهبری نالایق پاکستان برای فریب دادن خود با انکار چیزهای بدیهی جالب است. رهبران پاکستانی از ترس می لرزند – آنها از افزایش قدرت مغز می ترسند، زیرا این مسیری است به سوی دموکراسی و آزادی واقعی.
نخبگان حاکم پاکستان را می توان به سه گروه تقسیم کرد: ارتش، زمین داران فئودال (سیاستمداران) و ملاها. سی دی دارلینگتون، ژنتیک دان مشهور بریتانیایی (1903 – 1981)، در کتاب تکامل انسان و جامعه (آلن و یو، 1969)، استدلال کرده است که از نظر تاریخی نخبگان سیاسی، مذهبی و نظامی همیشه برای کنترل و قدرت با هم رقابت و رقابت داشته اند. در پاکستان، احزاب به اصطلاح مذهبی در واقع احزاب مذهبی نیستند، بلکه احزاب سیاسی هستند که از مذهب برای جذب رأی دهندگان، ثروت و قدرت استفاده می کنند. با این حال، آنها یک خدمت حیاتی ارائه میکنند و آن تغذیه و آموزش کودکانی است که از پسزمینههای بسیار فقیر هستند. این کار را در مدارس انجام می دهند. یکی از دلایل محبوبیت مدارس، به نظر من، درآمد سرانه بسیار پایین پاکستان است. بر اساس گزارش بانک جهانی، درآمد سرانه پاکستان در سال 2006، 720 دلار ناچیز بود و فقیرترین افراد حتی کمتر، بسیار کمتر میشوند. این مدارس از طریق خیریه تامین می شود و هدف آن ارائه پناهگاهی از گرسنگی و برخی آموزش ها، هرچند آموزش مذهبی است. اما مشکلی که من می بینم این است که تربیت دینی در غیاب علم و سایر دروس برای رهایی ذهن انسان کافی نیست.
قدرت واقعی در پاکستان در اختیار ارتش است، که دلیل کافی برای حمایت غرب از دیکتاتوری نظامی در پاکستان است. ارتش به دلیل نظم، فقدان فساد و ویژگی های رهبری تحسین شده است. عایشه صدیقه، نویسنده MILITARY INC (PLUTO PRESS، 2007)، می گوید که قدرت نظامی بسیار بیشتر است، که در حوزه عمومی بحث نمی شود، حداقل در پاکستان. صدیقه استدلال می کند که “در طول سال ها، ارتش یک امپراتوری اقتصادی ساخته است که آن را به صورت نهادی تقویت می کند”. قدرت اقتصادی ارتش پاکستان بسیار زیاد است و پاسخگوی دولت نیست. او آن را “Milibus” می نامد که به معنای “سرمایه نظامی است که به نفع برادری نظامی استفاده می شود”. او استدلال میکند که «اکثر ژنرالها اقتصاد داخلی ارتش را بهعنوان بیان ظرفیت برتر سازمان در مدیریت منابع و تأمین توسعه کلی اجتماعی-اقتصادی دولت میدانند. سرمایهگذاریهای اقتصادی، بهویژه فعالیتهای تجاری، سودآوری دارند زیرا نیروهای مسلح منضبطتر، سازماندهیتر و کمتر فاسدتر از مؤسسات شرکتهای غیرنظامی هستند».
ارتش بدون شک وجهه پاک خود را به خطر انداخته و از نظر اقتصادی سود می برد. در گذشته، ارتش با اجازه ندادن هرگونه بحث در مورد امور خود در حوزه عمومی، توانسته است چهره خود را پاک نگه دارد. کتاب صدیقه که به خوبی تحقیق شده است، قصد دارد بحث را باز کند و ثروت و قدرت اقتصادی ارتش پاکستان را در کانون توجه قرار دهد. انجام این کار ممکن است در نهایت با وادار کردن ارتش به تجدید نظر در استراتژی خود، نتایج مثبتی برای پاکستان به همراه داشته باشد.
صرف نظر از این، ارتش بسیاری از نهادها را کنترل می کند که به عنوان جان و خون پاکستان عمل می کنند. مردم مطمئناً اعتماد خود را به نهادهای مدنی خود از دست داده اند زیرا آنها را فاسد می دانند. ارتش به عنوان کم فاسدترین نهاد تلقی می شود، با این وجود، از فساد مصون نیست. به گفته توماس پوچاری، فساد علامت آن است و بیماری اختلال عملکرد است. او درست می گوید، اختلال عملکرد بیماری است. تا آنجا که به پاکستان مربوط می شود، به نظر من، بیشتر تقصیر شکست های پاکستان، اگر نگوییم همه، متوجه نخبگان حاکم، از جمله نخبگان نظامی و مدنی است که اجازه اصلاحات را نداده اند.
پاکستان هنوز جرات اصلاح یا لغو سیستم فئودالی را نداشته است – حداقل هنوز. و اکنون بزرگترین ضربه افزایش قدرت مغز در پاکستان بر دوش زمین داران فئودال خواهد افتاد که بر خلاف ملاها و ارتش، هیچ نهادی را کنترل نمی کنند. هیچ نهادی وجود ندارد که بتواند به عنوان سپر محافظ برای نظام فئودالی بی اعتبار و استعماری عمل کند. نظام فئودالی در حال فروپاشی است و ترور تا پایان پاکسازی عادی خواهد بود. این گذار همیشه دردناک و خشن بوده و خواهد بود. به بیان استعاری، میتوان گفت که علفهای قدیمی اکنون خشک شده و آماده مشتعل شدن و سوختن هستند تا رشد جدیدی جای آن را بگیرد. مورخان سعی خواهند کرد این تغییر را انقلاب بنامند، اما در واقع این یک فرآیند بازسازی است. من در زیر چند پاراگراف از کتاب را منتشر می کنم که به نظر من تز MILITARY INC (PLUTO PRESS، 2007، لندن) را نشان می دهد.




یک پاکستان باثبات و قوی حیاتی است و آینده اقتصاد جهانی به یک پاکستان قوی و باثبات وابسته است. تنها مسیر دسترسی به ذخایر گاز و نفت در آسیای مرکزی بندر گوادر در پاکستان است. آینده پاکستان امن و امیدوار کننده است، اما نمی توانم همین را برای رهبری فاسد بگویم. شعله های جنگ داخلی که برای دهه ها افغانستان را احاطه کرده است، اکنون به پاکستان می رسد. اکنون که نظام فئودالی پاکستان در حال فروپاشی است، سوال بزرگ این است که نظام کاست هند، که ماهیت مشابهی با سیستم فئودالی پاکستان دارد، تا کی میتواند مصون بماند و از این شعلهها مصون بماند. با افزایش قدرت مغز در پاکستان، سیستم کاست در پاکستان و هند به طور فزاینده ای آسیب پذیر به نظر می رسد.




