زندگی فرصت های زیادی را ارائه می دهد. در واقع، فرصت ها همیشه وجود دارند و همیشه وجود خواهند داشت. آنچه اغلب ما فاقد آن هستیم دانش (درک) و مهارت های لازم برای حرکت رو به جلو و دستیابی به اهدافمان است. همه ما آرزوی رسیدن به پتانسیل خود را داریم. همه ما این تمایل درونی را داریم که در هر حوزه ای به مقام های برتر دست پیدا کنیم. وقتی در انجام این کار شکست می خوریم، میل درونی خود را سرکوب می کنیم و خود را با احساس رضایت از آنچه داریم فریب می دهیم. ما اهداف و اهداف خود را رها می کنیم. ما این کار را انجام می دهیم زیرا درک و مهارت های لازم برای ایجاد تغییر را نداریم.
ما با پتانسیل عظیمی در اختیار خود به دنیا می آییم – نیرویی قدرتمند – و غریزه و دانش کافی که ما را به جستجوی دانش سوق می دهد. مغز نوزاد تازه متولد شده تشنه دانش است و به دنبال اطلاعات است. هنری پلوتکین در دانش ضروری می نویسد: نوزادان “در عرض یک ساعت پس از تولد حساسیت خیره کننده ای به چهره انسان نشان می دهند” ( مطبوعات دانشگاه آکسفورد، 2007). کتاب پلاتکین یک کتاب آکادمیک کاملاً تحقیق شده است که به بحث پرورش طبیعت می پردازد و بحث می کند که با چه دانشی متولد می شویم و چه دانشی را پس از تولد به دست می آوریم. دانش و مهارت ها بدون شک آینده ما، رفاه ما و کیستی ما را تعیین می کند. مکانیسم داخلی ما برای جستجوی درک برای سلامت مغز بسیار مهم است، زیرا یک مغز غیرفعال تحلیل میرود و مستعد ابتلا به بیماریهای روانی میشود.
ما با پتانسیل عظیمی در اختیار خود به دنیا می آییم – نیرویی قدرتمند – و غریزه و دانش کافی که ما را به جستجوی دانش سوق می دهد. مغز نوزاد تازه متولد شده تشنه دانش است و به دنبال اطلاعات است. Henry Plotkin در Necessary Kno می نویسد: نوزادان “در عرض یک ساعت پس از تولد حساسیت خیره کننده ای به چهره انسان نشان می دهند” ما موظف هستیم که مهارت ها و درک لازم را به دست آوریم، زیرا بدون آنها محکوم به فنا هستیم و در معرض خطر بیماری روانی هستیم. دارولد ترفرت، روانپزشک برجسته آمریکایی (www.daroldtreffert.com)، طی مکالمه اخیر تلفنی ما موافقت کرد که تز من درست است و بین بیماری های دژنراتیو مغز و فعالیت مغز همبستگی وجود دارد. ترفرت پذیرفت که فعالیت مغز می تواند علائم بیماری آلزایمر را کاهش دهد. با این حال، من شروع به فکر کردن در جهتی دارم که بیماریهای دژنراتیو ممکن است در واقع ناشی از عدم فعالیت مغز باشند. کتاب پلاتکین یک کتاب آکادمیک کاملاً تحقیق شده است که به بحث پرورش طبیعت می پردازد و بحث می کند که با چه دانشی متولد می شویم و چه دانشی را پس از تولد به دست می آوریم. دانش و مهارت ها بدون شک آینده ما، رفاه ما و کیستی ما را تعیین می کند. مکانیسم داخلی ما برای جستجوی درک برای سلامت مغز بسیار مهم است، زیرا یک مغز غیرفعال تحلیل میرود و مستعد ابتلا به بیماریهای روانی میشود.
منظور من از فعالیت مغزی، فعالیت معمولی معمولی نیست، منظور من یک فعالیت چالش برانگیز است، یک فعالیت جدی چالش برانگیز که شامل خلاقیت است. خلاقیت دقیقاً نقطه مقابل عقاید جزمی است. اگر بخواهیم تمرین درمانی را انجام دهیم، باید عقاید و عقاید جزمی خود را کنار بگذاریم. درمان ما در فعالیت های چالش برانگیز و خلاق نهفته است. خلاقیت مغز را از انحطاط نجات می دهد و در واقع این فعالیت چالش برانگیز و خلاقانه است که ذهن و مغز را بازیابی می کند. بدون شک بهترین ورزش برای مغز است.
سلامت مغز و رفاه ما به توانایی ما برای تبدیل شدن به آن چیزی که هستیم – خود واقعی مان – بستگی دارد و تنها در این صورت است که می توانیم پتانسیل کامل خود را پرورش دهیم و از آن بهره برداری کنیم. برای رسیدن به این هدف، باید تلاش کنیم تا مهارتها و درکهایی را داشته باشیم که فاقد آن هستیم. هنگامی که به این مهارت ها و درک بسیار مورد نیاز دست یافتیم، قدرتمند می شویم – آنقدر قدرتمند می شویم که بتوانیم ایده های خود را بیان کنیم. قدرت واقعی مغز در توانایی آن برای بیان خود نهفته است. این مهارت کلیدی است که پس از دستیابی به آن، محدودیت ها را کاهش می دهد و ذهن را آزاد می کند. این همان چیزی است که باعث تکثیر خلاقیت و ایده های خلاقانه می شود. به همین دلیل است که تعصب برای سلامت مغز بسیار خطرناک است.
چیزی که گاهی اوقات بیشتر سرگرم کننده می دانم، تلاش ما برای پنهان کردن کاستی هایمان و تمایل ما به مقاومت در برابر یک فعالیت چالش برانگیز مانند یادگیری مهارت های جدید است. من در مورد افراد عادی صحبت نمیکنم که آشکارا فاقد مهارتهای لازم هستند، بلکه در مورد افرادی صحبت میکنم که در موقعیتهای بالا هستند که برای مهارتهای خود دستمزد بالایی میگیرند، مهارتهایی که از آن برخوردار نیستند. باربارا مینتو یک مشاور و نویسنده کتابی با عنوان اصل هرم است: تفکر خود را چنان واضح ارائه کنید که ایده ها از صفحه خارج شوند و به ذهن خواننده بپرند (PRENTICE HALL، اثری از آموزش پیرسون، 2002، انگلستان). او در واقع مهارتهای نوشتاری مانند «چگونه ایدههای خود را ساختار دهید» را به کارکنان با حقوق بالا در شرکتهای بزرگ، یعنی مدیران عامل، آموزش میدهد. پس از خواندن کتاب (نسخه نقدی از سوی ناشر برای من ارسال شد)، در این فکر بودم که آیا واقعاً می توان خلاقیت را آموزش داد.
صرف نظر از این، باربارا مینتو در این کتاب کار بسیار خوبی انجام می دهد و سعی می کند به خوانندگان بیاموزد که چگونه منطق و ساختار را در نوشته ها و ارائه های خود بیاورند. او استدلال میکند که «ذهن بهطور خودکار اطلاعات را در گروههای هرمی متمایز مرتب میکند تا آنها را درک کند». و اینکه “گروه بندی ایده ها اگر به صورت یک هرم در زیر یک تفکر خلاصه ارائه شود آسان تر قابل درک است”. من در زیر صفحه ای از متن هرم را منتشر می کنم:

فکر باربارا مینتو که این دورهها را به رهبری کسبوکار نخبه تدریس میکند، لرزهای (و قهقهه) به من وارد میکند. منظورم بی احترامی به باربارا مینتو یا کتابش نیست. اما چیزی که من را می ترساند، قدرت مغز یا فقدان آن در میان به اصطلاح رهبری، نخبگان تجاری است. همانطور که در بالا گفتم، قدرت واقعی در دانش، درک و مهارت نهفته است. اگر مهارت بیان ایده های خود یا حتی ساختار افکار و ایده های خود را ندارید، مشکل بزرگی وجود دارد. مثلاً با نگاهی به وضعیت اقتصادی فعلی میتوان گفت که قطعاً مشکل بزرگی وجود دارد.




