به نظر می رسد نخبگان حاکم غربی و حاکمان کشورهای دست نشانده آنها در خاورمیانه از ترس فلج شده اند. آنها دیگر حتی تظاهر به داشتن تفکر خلاق واقعی ندارند. و از آنجایی که تفکر این حاکمان به طور وسواسی مبتنی بر ترس است، سیاست های داخلی و بین المللی آنها نیز بر ترس متمرکز است. آنها فروپاشی نظام، نظام سرمایه داری را پیش بینی می کنند و از آن می ترسند. واقعیت این است؛ صد سال کنترل خاورمیانه رو به پایان است. بسیار محتمل است که خاورمیانه گورستان نظام رباخواری و سرمایه داری باشد که نخبگان جهانی از آن برای به بردگی کشیدن توده ها استفاده کرده اند.
امپراتوری آمریکا آخرین امپراتوری در نوع خود است. نابودی آن پایان یک دوره خواهد بود. در روزهای اولیه، نخبگان آمریکایی بیشترین بهره را از شکل سنتی برده داری برای ایجاد ثروت و قدرت خود بردند. از نظر تاریخی، همه امپراتوری ها در ابتدا بر پشت برده داری ساخته شدند. با این حال، هر امپراتوری آینده باید از شکل دیگری از بردگی برای به دست آوردن قدرت استفاده کند. بردگان مدرن معاصر از فریب برای به بردگی کشیدن توده ها استفاده می کنند. آنها با موفقیت توانسته اند مردم (برده شده) را به این باور برسانند که آزادی دارند. زنجیرهایی که تودهها راضی میشوند که با خوشحالی در غل و زنجیر قرار گیرند، چیزی نیست جز سرمایهداری غربی مبتنی بر «ربا».
آلدوس هاکسلی، نویسنده «دنیای جدید شجاع»، رمانی دیستوپیایی که در سال 1931 نوشته شد، «سرمایه» را اینگونه توصیف می کند:
سرمایه همان چیزی است که پس از برآورده شدن نیازهای اولیه یک جمعیت باقی می ماند. اما نیازهای اولیه اکثر مردم در کشورهای توسعه نیافته هرگز به طور کامل برآورده نمی شود. در پایان هر سال تقریباً چیزی باقی نمی ماند و بنابراین تقریباً سرمایه ای برای ایجاد کارخانه صنعتی و کشاورزی وجود ندارد که به وسیله آن نیازهای مردم برآورده شود.
در غیر این صورت، سیستم سرمایه داری مبتنی بر ربا، که در غیر این صورت زیر کلمات زیبا استتار شده است، در واقع کلاهبرداری برای سلب سرمایه توده ها است. مایکل هادسون، نویسنده کتاب کشتن میزبان، سیستم بانکی غربی را یک انگل توصیف کرده است.
“انگلی مالی امروزی به جای ایجاد یک همزیستی سودمند متقابل با اقتصاد تولید و مصرف، درآمد مورد نیاز برای سرمایه گذاری و رشد را از بین می برد. بانکداران و دارندگان اوراق قرضه با استخراج درآمد برای پرداخت بهره و سود سهام، اقتصاد میزبان را خشک می کنند. ”
پس باید تعجب کرد که چرا بانکداران اینقدر علاقه مند به ایجاد جنگ های جدید هستند. یکی از بزرگترین دلایل جنگهای خاورمیانه، به تأخیر انداختن فروپاشی اجتنابناپذیر نظام است، یعنی سیستم مالی غرب، ابزاری که اغلب توسط غرب بهعنوان سلاحی برای تسلط و انقیاد بر کشورهای فقیرتر استفاده میشود. بانکداران برای به راه انداختن جنگهای جدید و دوباره پس از جنگها، زمانی که دولتها برای احیای اقتصادها به سرمایه جدید نیاز دارند، سرمایهای را با بهره قرض میدهند. به این ترتیب، بانکداران به کنترل دولت ها و جلوگیری از رشد بالقوه اقتصاد آنها ادامه می دهند.
اقتصاد کشورهای غربی بیش از 10 سال است که در رکود به سر می برند و نیاز به سرمایه گذاری جدید دارند. ثروت غارت شده دوران استعمار گذشته همگی توسط بدهی های ناشی از سیستم ربا و پول های واقعی ایجاد شده توسط بانکداران مصرف شده است. مشکل ربا این است که بدهی بی وقفه به رشد خود ادامه می دهد و پس از یک دوره زمانی مشخص، بدهی شروع به تخریب اقتصاد بدهکاران می کند.
نخبگان بانکی اصرار دارند که هیچ کشوری نمی تواند بدون بدهی باقی بماند. از این رو، انتظار میرود که بسیاری از کشورها ظرف 5 تا 7 سال آینده بدهی خود را که عمدتاً به صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی و یکدیگر بدهی دارند، نکول کنند. کشورهایی که ریاضت اقتصادی را برای نجات سرمایه خود اتخاذ کردند، مانند بریتانیا، با توقف سرمایه گذاری در مردم و صنایع، از چنین سیاست هایی بهره ای نبرده اند. دومین فروپاشی مالی مشابه فروپاشی سال 2008 در آینده نزدیک پیش بینی می شود.
هدف اصلی جنگ های خاورمیانه تزریق انگیزه به لاشه بی جانی به نام «سرمایه داری» است. این سیستم آنقدر بدهی ایجاد کرده است که دیگر نباید آن را سرمایه داری نامید، بلکه باید آن را با نام مناسب تر، «بدهی» نامید.
جنگ های خاورمیانه به دو دلیل برای نخبگان غربی مهم است. نفت و گاز و ثانیاً برای سرکوب سیستم مالی جایگزینی که اسلام ارائه می دهد. ربا خواری در اسلام اکیداً ممنوع است، از این رو دلیل ترویج اسلام هراسی در غرب یعنی مخالفت با هر گونه ایدئولوژی که بتواند توده ها را از بردگی رها کند. آیا این جنگ با اسلام است؟ به نظر من، بیشتر شبیه جنگ علیه هر دکترین یا دینی است که می تواند به عنوان یک تهدید وجودی برای شکل کنونی سرمایه داری (بدهی) و البته ربا تلقی شود.
به دلایل فوق است که نخبگان حاکم در همه جا از تصور تودهها که سیستم مالی بدون ربا را اتخاذ میکنند، وحشت دارند. بنابراین، کنترلکنندههای سیستمها در طول قرن گذشته بهطور گسترده لذتگرایی و رباخواری را ترویج کردهاند تا ارزشهای اخلاقی و معنوی ما را که از دوران باستان به اعتلای بشریت کمک کردهاند، از بین ببرند. شاید لازم باشد به نظامی برگردیم که در عین حال اخلاقی تر و اجتماعی تر باشد. یک چیز مسلم است، اگر میخواهیم ذهن خود را آزاد کنیم و میخواهیم به تواناییهای خود دست پیدا کنیم، باید زنجیرههای بردگی را از بین ببریم.
در مقاله ژوئن 2007 من، طبقاتی که پیشرفت را واژگون می کنند، می توانید در مورد نخبگان تشنه قدرت و اینکه چگونه آنها از بازیابی ذهن ما جلوگیری می کنند بیشتر بخوانید.




