اگر چیزی در مورد زندگی قطعی باشد، این است که هرگز آن چیزی نیست که شما انتظار دارید. سفر زندگی من همه چیز بوده است به جز آنچه که انتظارش را داشتم. الان در آن مرحله از زندگی ام هستم که هیچ پشیمانی ندارم، نه دیگر. و بله، زندگی مراحل یا مراحل مختلفی دارد. من چند مرحله را پشت سر گذاشته ام. مرحله ایده آلیستی که می خواستم دنیا را تغییر دهم. مرحله شورشی و لذتگرایانه زمانی که رضایت درمانی به نظر میرسید. و در نهایت مرحله خودیابی یا پذیرش.
علیرغم اینکه به دلیل آتروفی عضلانی نخاعی به طور دائم روی ویلچر بودم، اخیراً تصمیم گرفتم سفری را انجام دهم که هیچ کس در وضعیت سلامتی من معمولاً آن را انجام نمی دهد. تصمیم گرفتم به حج بروم چون میدانستم از این سختی معاف هستم. من در 25 سال گذشته انگیزه عمیقی برای انجام این سفر داشتم. مصمم بودم با وجود عزم و اراده قوی، مطمئنم می توانید ترس و دلهره من را تصور کنید، زیرا این نوع سفر حتی برای زائران سالم نیز سخت است.
در مسیر فرودگاه، ذهنم درگیر مشکلاتی شد که تصور میکردم در تمام طول سفر با آنها روبرو خواهم بود. بنابراین تصمیم گرفتم یک بار دیگر با همکارم در مورد آن صحبت کنم. کنارم نشست و ترس ها و نگرانی هایم را شنید. پاسخ او بسیار عمیق بود، میگوید: «خالد، تو اکنون میهمان خدا هستی، بگذار نگران حاجاتت باشد و تو راحت باش و به او اعتماد کن». با یک جمله تمام نگرانی هایم را از بین برد. تمام بدنم آرام و آرام شد. میتوانستم احساس کنم که شانههایم با از بین رفتن مه در ذهنم پایین میآیند. ناگهان احساس کردم که با خالقم ارتباط قوی دارم.
با شارژ مجدد ایمانم، سفر اکنون دشوارتر به نظر می رسید. با این حال، چیزی که در مورد ذهن عجیب است این است که هرگز از فکر کردن باز نمی ایستد. بنابراین افکار من به چیز دیگری منتقل شد. شروع به تعجب کردم که چگونه مفهوم من از خالقم در طول دو دهه گذشته تغییر کرده است. از کودکی به من یاد دادند که از خدا بترسم. تصویر خدایی که معلمانم به من دادند، خدایی بود که از مجازات مخلوقش به خاطر گناهانشان لذت می برد. این تصویر برای من قابل قبول به ن
مفهوم جدید من از خدا برگرفته از خواندن ادبیات برای به دست آوردن درک بهتر است. من اکنون تسلیم خدای مهربان هستم، خدای مهربان. بر اساس متون اسلامی، خداوند برای همه مخلوقات فقط 1% رحمت را در زمین قرار داده است، در حالی که 99% رحمت را برای خلق خود برای روز قیامت نگه داشته است. این سفر حج برای من پر از رحمت بود. هر زمان که با موانع کوچک یا بزرگ روبرو می شدیم، بلافاصله کمک می رسید. شاید یکی از بزرگترین مشکلاتی که با آن روبرو بودیم سفر، بالا و پایین رفتن از پله های مربیان بود. معلولیت من به حدی است که باید به صورت دستی بلند می شدم زیرا هیچ آسانسوری در داخل مربی وجود نداشت. خدای مهربان همیشه پشت و پناهم بود و یاوران همیشه حضور داشتند.
گذراندن روز حج در عرفات و شب در زیر آسمان در مزدلفه به تفکر و بازسازی رابطه با خالق شاید مهمترین قسمت سفر باشد. برای من، این دگرگونی معنوی و تغییراتی بود که در درون آن اتفاق افتاد که به یک تجربه یک عمر تبدیل شد. بیش از 4 میلیون نفر در مزدلفه جمع شده بودند و در عین حال بسیار آرام بود. هر فردی که در آنجا حضور داشت با اطمینان کامل دعا می کرد که خداوند دعاهای آنها را می شنود. همه مشغول دعوت به سوی خدا بودند و به دنبال آن پیوند عمیق و رحمت خداوند بودند.
استعاره من از حج این است که یک برنامه آموزشی فشرده در مورد انسان بودن است. این یک کلاس درس غول پیکر برای یادگیری عملی و آزمایش عملی است. شما موظف به صبر، تواضع، شکرگزاری، ادب، کمک به نیازمندان، بخشش و استغفار و انواع اخلاق نیکو از جمله صدقه دادن و ایثار هستید. این باید کمی زمینه ایجاد رابطه با خدا را به شما بدهد، راه رسیدن به خدا از طریق خلقت اوست. این در مورد انسان خوب بودن و توجه به دیگران است. شاید به همین دلیل است که خوشبختی در خودخواه بودن نیست، بلکه از خودگذشتگی یا نوع دوستی است. وقتی به دیگران کمک می کنید احساس خوشحالی بیشتری می کنید.
در حین نوشتن، مدام در مورد بیداری معنوی که برای بسیاری از زائران در طول سفر اتفاق می افتد فکر می کنم. سپس دوباره هر بیداری بر اساس نیازهای فرد منحصر به فرد است. برای من، از زمانی که این سفر را انجام دادم، جهان را همانگونه که هست می بینم. یک زمین بازی پر از اسباب بازی این اسباببازیها (اشیاء مادی و ثروت) و وابستگیهای ما به آنها و همچنین
آنچه همه اینها نشان می دهد این است که ما هدف بالاتری در زندگی داریم. هدف واقعی ما باید کمک به بشریت از طریق تسهیل تلاش های یکدیگر در آزادسازی پتانسیل انسانی باشد. زمانی که خود را بازیابی می کنیم، خود را بازخرید می کنیم. ما باید رفتارهایی اتخاذ کنیم که قدرت درونی ما را تقویت کند و به مبارزه ما در بازیابی ذهن کمک کند.




