به طور بالقوه، ما موجودات پروتئيني با عقل بالا هستيم. این تطبیق پذیری ماست که به ما قدرت می دهد. این راز پیشرفت، سازگاری و غریزه ذاتی ما برای رشد خود است. به همین دلیل است که ما افراد فعالی را تحسین می کنیم که در مقابل افراد واکنشی، به دیگران الهام می بخشند. انواع واکنشی معمولاً خودانگیخته نیستند و تمایل به اجتناب از مسئولیت دارند. اگرچه هدف ما در زندگی رشد خود است، اما زندگی ما عمدتاً برای حقیقت است. حقیقت همه چیز این جستجوی حقیقت است که ما را از قلمرو حیوانات متمایز می کند. زمانی که جستجوی حقیقت را متوقف می کنیم، خود را در معرض خطر قرار می دهیم، با این باور که از قبل آن را داریم. به عبارتی جزمی می شویم….

بله، دگم. این تراژدی سیستم آموزشی ماست. ما فارغ التحصیلان گواهی شده را به صورت انبوه تولید می کنیم که هیچ ایده ای در مورد واقعیت های زندگی ندارند. با نگاهی به تعداد افرادی که در غرب به مشاوران یا روانپزشکان مراجعه میکنند، میتوان فرض کرد که بخش بزرگی از آنها که عمدتاً تحصیل کردهاند، حتی از مهارتهای اولیه مورد نیاز برای تغییر مسیر زندگی برای بهتر شدن برخوردار نیستند. از آنجایی که ما نمی توانیم رکود را تحمل کنیم، تغییر در زندگی به سمت مثبت بودن تنها راه عملی است که در دسترس ماست. بنابراین، چگونه می توانیم به سمت مثبت گرایی حرکت کنیم؟ مایکل جی لوزیر، نویسنده قانون جذب. علم جذب بیشتر از آنچه می خواهید و کمتر از آنچه نمی خواهید (Wellness Central، 2006)، نشان می دهد که با تغییر ذهنی الگوی خود، می توانیم چشم اندازهای خود را در زندگی بهبود بخشیم. با کار ساده روی ارتعاشی که منتشر می کنیم، می توانیم نتایج اعمال و افکار خود را تغییر دهیم.
استدلالی که او ارائه میکند این است که «هر یک از ما یک ارتعاش مثبت یا منفی ارسال میکنیم»، و زمانی که این ارتعاشها را منتشر میکنیم، کاملاً منطقی است که فرض کنیم همان نوع ارتعاشها به نوعی «بومرنگ» به سراغ ما میآیند. آنچه در اطراف می چرخد به اطراف می آید. ایده بسیار ساده اما قدرتمند است. راهبردی که او پیشنهاد میکند این است که دایره لغات خود را تغییر دهیم و از کلماتی استفاده کنیم که حالات مثبتی از خود ساطع میکنند و در عین حال کلماتی با معانی منفی مانند «نکن، نه و نه» را حذف کنیم.
روش کار قانون جذب این است. شما نوع انبوهی را که ارسال می کنید جذب خواهید کرد. بنابراین، «هر بار که می شنوید از خود استفاده نکنید، نه یا نه، از خود بپرسید «پس، من چه می خواهم؟»، سپس نکات منفی موجود را با نکات مثبت جایگزین کنید. از جمله کلمات گفتاری و احساسات و همچنین احساسات. مدل کاملاً منعطف است، به عنوان مثال. “توجه کردن باعث افزایش ارتعاش می شود”، به این معنی که هر چه تمرکز و انرژی مثبت بیشتری به خواسته های خود بدهیم، پاداش های بیشتری دریافت می کنیم. “قدردانی و قدردانی به شما کمک می کند ارتعاشات مثبت قوی را ارسال کنید.” این یک ایده جدید نیست، اما به طرز شگفت انگیزی ایده مفیدی است، به خصوص وقتی به هزینه و پاداش فکر می کنید. هزینه حداقل است و پاداش به طور بالقوه بسیار زیاد است.
مایکل جی لوزیر کتابی درخشان و روشنگر نوشته است که به خوانندگان می آموزد که چگونه تغییر را در زندگی خود ایجاد کنند. در کل خواندن و درک کتاب بسیار آسان است. من به خوانندگان توصیه می کنم که برای خواندن، تفکر و کار روی تمرین ها وقت بگذارند. هدف این کتاب خوانندگان عمومی و همچنین متخصصانی مانند معلمان مدرسه است. این کتاب نوشدارویی برای همه چیزهایی نیست که در سیستم آموزشی ما وجود ندارد همانطور که در بالا ذکر شد، اما گامی در مسیر درست است. این یک ابزار ایده آل و مفید برای رشد شخصی و بازیابی ذهن است.




