حقیقت این است که اغلب ما قدر زندگی را نمی دانیم و نمی دانیم که زندگی چقدر شکننده است. تمام آرزوی ما لذت بردن از زندگی است. تصور اینکه چقدر ممکن است زندگی عادی برای فردی با شروع ناقص، چه از نظر احساسی و چه از نظر فیزیکی، دشوار باشد. همدردی با کسانی که زندگیشان زخمی است، به ویژه کسانی که با رمز سکوت زندگی می کنند، آسان نیست. هرگز مبارزات خود را با کسی در میان نمی گذارند. زیرا آنها بسیار ترسیده اند و نمی دانند به چه کسی یا چگونه اعتماد کنند. آنها هرگز احساس یک زندگی ایده آل را تجربه نمی کنند.
بسیاری از مردم جرات ندارند داستان رنج و شفای خود را تعریف کنند. با این حال، دان سنت جان، روانشناس بالینی و نویسنده کتاب شفای زخم های دوران کودکی (مسیرهای ارتباط، 2015) شجاعانه
داستان خود را در مورد مبارزات گذشته و روند اصلاحی که انجام داده بود، نوشت. او توضیح می دهد که چگونه در اوایل کودکی مادر مهربانش به خشونت فیزیکی متوسل می شد و او را کتک می زد. در نتیجه، رفتار مادرش با او، او را به ترس از عشق سوق داد. او به دلیل تجارب سوء استفاده از دوران کودکی نتوانست زندگی موثری در بزرگسالی داشته باشد.
سوء استفاده در دوران کودکی یک اصطلاح جامع است. آزار می تواند ماهیت کلامی، جنسی، عاطفی یا فکری داشته باشد. وقتی یکی از اعضای خانواده با بچه ها بدرفتاری می کند، این امر مانع رشد آنها می شود. اگر در مرحله رشد، برخی از مراحل حیاتی نادیده گرفته شود، نتیجه این خواهد بود که کودک ویژگی های خاصی در شخصیت خود ندارد. همانطور که دان سنت جان به درستی می گوید، “رشد مغز وابسته به تجربه است”. “آنچه یک کودک به آن نیاز دارد یک رژیم غذایی متعادل است – از نظر بین فردی و عاطفی و همچنین از نظر تغذیه”.
اغلب اوقات، افراد مورد آزار و اذیت از نظر عاطفی توسعه نیافته رشد می کنند. وقتی سطح عاطفی پایین است، افراد برای حفظ روابط نزدیک تلاش می کنند که در بسیاری از موارد منجر به طلاق در زندگی بعدی می شود. چنین افرادی معمولاً زندگی متوسط و دست نیافتنی دارند و همیشه برای دستیابی به پتانسیل های خود د
سوء استفاده نه تنها به ذهن و قلب ما آسیب می رساند، بلکه بر روح ما نیز تأثیر می گذارد. تمام روان ما با تجربه تغییر می کند. این به طور پنهانی تمام ظرفیت ما برای تفکر منطقی و منسجم را از بین می برد. متأسفانه، افراد مورد آزار و اذیت سالها و دههها به طور مخفیانه بار شرم را به دوش میکشند، در حالی که به اشتباه فکر میکردند که «به نوعی باعث ناامیدی والدین خود، یا ناراحتی، یا اینکه به نوعی دارای نقص یا معیوب هستند». این احساسات منفی تنها در صورت عدم وجود خروجی کافی یا رهایی از کسالت، سطح استرس آنها را تشدید می کند.
در نهایت، استرس مزمن بر سلامت روحی و جسمی تأثیر می گذارد. دان سنت جان موافق است که “کودکانی که بد مراقبت می شوند، به خصوص کودکانی که مورد بدرفتاری قرار می گیرند، احتمال بیشتری دارد که با بیماری های جدی روبرو شوند، چه در کودکی و چه در بزرگسالی.” کلمه کلیدی در اینجا استرس است – استرس طولانی مدت. استرس زمانی اتفاق میافتد که قربانی به طور مکرر به بیعدالتیها فکر میکند و هر بار احساساتی را برمیانگیزد که وقتی به طور کامل از آنها استفاده شود استرس ایجاد میکند. این بدان معناست که حافظه نقش مهمی ایفا می کند. با این حال، دان سنت جان این تفکر سنتی را رد می کند که حافظه فقط در مغز ذخیره می شود. از نظر دان سنت جان، کل ارگانیسم با هم به عنوان یک واحد کار می کند و احتمالاً حافظه نیز در همه جا ذخیره می شود. من در زیر چند پاراگراف از کتاب دان سنت جان، درمان زخم های کودکی را منتشر می کنم:


واقعیت این است که بیشتر فرهنگ های شرقی همیشه قلب را چیزی فراتر از اندامی برای پمپاژ خون می دانند. در جوامع آسیای مرکزی و جنوبی و همچنین در جوامع خاورمیانه، قلب به عنوان پادشاه کل بدن در نظر گرفته می شود. بنابراین، کاملاً منطقی است که عشق از قلب سرچشمه می گیرد و این عشق است که نیروهای شفابخش را در بر می گیرد. من با دان سنت جان موافقم که “ قلب دارای هوش معنوی با ظرفیت درک حقایق مقدس و عمیق است که صرفاً درک عقلانی را به چالش می کشد. وضوح و تشخیص اینکه چه چیزی مهم است و چه چیزی نیست را به ارمغان می آورد. ”
بنابراین، می توانیم فرض کنیم که موفقیت ها و شکست های ما در سلامت احتمالاً به سلامت قلب ما مربوط می شود. به عبارت دیگر، میزان احساسات منفی یا مثبتی که در قلب خود نگه می داریم.
صرف نظر از این، به طور کلی پذیرفته شده است که کسانی که دارای یک تربیت سالم هستند، بیشتر تلاش می کنند و به موفقیت در زندگی دست می یابند. در حالی که، فرد آسیب دیده احتمالاً سعی می کند از میانبرها استفاده کند، از کار در بهترین حالت خود خودداری می کند، احتمالاً به دلیل نداشتن ابزار یا مهارت های مورد نیاز. با این حال، در روانشناسی به رسمیت شناخته شده است که ما نه آن گونه که هستیم، بلکه آن گونه که می خواهیم باشیم، رفتار می کنیم. سپس، وقتی ابزارهای لازم را ندارید، به نوعی در انتخاب ها محدود می شوید.
من با دان سنت جان موافقم که “باورهای شما واقعیت شما را ایجاد می کنند.” بنابراین، درمان ما در ایجاد باورهای جدید نهفته است. این نیاز به دانش جدید دارد. خوشبختانه، کتاب بسیار الهامبخش و جذاب دان سنت جان، اطلاعات کاملاً تحقیق شده و همچنین راهنماییهای عملی را در پایان هر فصل ارائه میکند. من به شدت از تلاش بزرگ دان سنت جان برای نگریستن به پارادایم شفا از خارج از جعبه تمجید می کنم. من رویکرد آزاداندیشانه او را در پذیرش افکار آسیایی و شرقی که بسیار نادیده گرفته شدهاند، مرتبط با روانشناسی و قلب تأیید میکنم.
برای کتاب بعدیاش، من به دان سنت جان توصیه میکنم که تمرینهای عملی را طولانیتر کند تا به خواننده کمک کند زیرا به نظرم بسیار مفید هستند. در نیمه دوم کتاب، خواننده با انواع درمان های موجود که برای شفای ذهن و بدن ضروری است آشنا می شود. با این وجود، هر درمانی را که برای روند بهبودی خود انتخاب کنید. شایان ذکر است که




