این مقاله قصد دارد به سوالات زیر پاسخ دهد:
- چه چیزی در مورد خاورمیانه خاص است؟
- چرا این منطقه این همه مهاجم را جذب می کند؟
- اگر چین ابرقدرت جهان شود چه؟
این یک تصور غلط رایج است که این نفت در خاورمیانه است که این منطقه را بسیار خاص می کند. موقعیت ژئوپلیتیک آن است. اینجا جایی است که سه قاره آفریقا، آسیا و اروپا به هم می رسند. این منطقه در واقع برای قرن ها مرکز راه های تجاری بوده است. اگر آفریقایی ها می خواهند با آسیا یا اروپا تجارت کنند، باید از این منطقه عبور کنند و بالعکس. بنابراین نمی توان اهمیت اقتصادی آن را نادیده گرفت.
دلایل مهم دیگری نیز وجود دارد. به عنوان مثال، هر امپراتوری در حال ظهور با قصد تبدیل شدن به یک هژمونی جهانی باید این منطقه را تسخیر و کنترل کند و آن را به عنوان بخشی از امپراتوری خود بگنجاند. هیچ امپراطوری را نمی توان به عنوان یک ابرقدرت جهانی شناخت مگر اینکه بر قدس تسلط داشته باشد. یونانیها، مقدونیها، رومیها، مسلمانان و انگلیسیها این منطقه را تحت کنترل داشتند و اکنون صهیونیستهای آمریکایی میخواهند تسلط خود را بر سرزمینهای به اصطلاح مقدس طولانیتر کنند.
آنچه این منطقه را به «هلال حاصلخیز» تبدیل میکند، نه تنها دشتهای کشاورزی آن، بلکه نقش آن بهعنوان زمینی حاصلخیز برای دانش و دینداری جدید، دو کالای گرانبها در دنیای باستان است. این منطقه برای هزاران سال خود را به عنوان مرکز دانش به ویژه در دوران باستان در سومر، اکد، بابل، آشور و خلافت عباسی معرفی کرد.
با این حال، آنچه به ندرت مطرح می شود این است که هلال حاصلخیز همیشه نقش مهمی در تاریخ بشر داشته است. یعنی هر گاه جهان در اثر قوانین دست ساز بشر در چنگال یک نظام ظالم و ظالم قرار گرفت، این منطقه پادزهر آن را فراهم کرد. یک تغییر مثبت و یک شروع جدید از این منطقه آمد.
این منطقه همیشه به چالش برمی خیزد و یک نظام بدیل عاری از ظلم را به جهان عرضه می کند، مثلاً اسلام. بسیاری از رهبران انقلاب (پیامبران) از این منطقه برخاسته اند. این برای هر کسی که قرآن خوانده است آشکار است.
در قرن بیست و یکم، غرب در نتیجه سیستم های ساخت بشر با زوال مواجه است. نیمکره غربی در طول چند قرن گذشته شکوفا شد، اما سیستم اجتماعی-اقتصادی دست ساز بشر که در این دوره ایجاد شد، منجر به بردگی بشریت شده است. اکنون دولتهای غربی نیز به لطف سیستم انسانساز، توتالیتاریسم را در پیش گرفتهاند. بحث در مورد مشکلات پیش روی غرب در حال انجام است، اما در مورد راه حل ممکن نیست.
تحت نظام ظالمانه انسانساز، قویتر قویتر و ضعیفتر میشود. این باعث می شود جهان از تعادل خارج شود. هلال حاصلخیز سابقه طولانی در برقراری مجدد تعادل در جهان دارد. جهان زمانی متعادل خواهد شد که از چنگال ربا و نظام ظالمانه و فاسد مبتنی بر دموکراسی رهایی یابد.
نظام انگلیسی-آمریکایی-صهیونیستی درگیر جنگ وجودی در خاورمیانه است. باز هم این هلال حاصلخیز است که قرار است نقش خود را در آخرالزمان ایفا کند.
دونالد ترامپ همان گورباچف آمریکایی است
همانطور که در مقاله قبلی خود بیان کردم، آمریکا با سرنوشتی مشابه اتحاد جماهیر شوروی مواجه است، از جمله تکه تکه شدن مشابه اتحاد جماهیر شوروی. این بدان معناست که دونالد ترامپ گورباچف جدید قرن بیست و یکم است. او در حال حاضر اقداماتی مشابه آنچه گورباچف انجام داد، یعنی کوچک کردن امپراتوری انجام می دهد.
آمریکا با لحظه حقیقت خود در خاورمیانه روبرو خواهد شد، همانطور که اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان با آن روبرو شد. سوال این است که بعد از فروپاشی امپراتوری آمریکا چه اتفاقی می افتد؟
چین در حال توسعه قدرت نظامی، اقتصادی و سیاسی خود با سرعتی خارق العاده است. به سرعت در حال تبدیل شدن به یک غول بزرگ است. فقط تصور کنید چین در 15-20 سال آینده چقدر قدرتمند خواهد بود. چین ممکن است قدرتمندتر از آمریکا شود. با این حال، چین اعلام کرده است که نمیخواهد قدرت جهانی حاکم باشد. این در حال حاضر خبر خوبی است، اما این واقعیت می تواند تغییر کند.
IF های خیلی زیاد
اگر چین متوجه شود که پس از فروپاشی آمریکا و اروپای ضعیف، کسی وجود ندارد که برتری چین را به چالش بکشد، چه؟ اگر چین این ایده را داشته باشد که باید قدرت حاکم بر جهان باشد چه؟ تنها کاری که چین باید انجام دهد این است که برود، بر هلال حاصلخیز تسلط یابد. اگر روزی چین به قدس طمع کند چه؟
سخت است بگوییم چینی ها یاجوج ماجوج هستند یا نه. دیوار ساخته شده توسط «القرنین» هنوز یک راز است (قرآن 18:94).
اما اگر؟




