بسیار شگفت انگیز است که جوامع متمدن با هزاران سال سابقه، ایدئولوژی شیطانی مانند فاشیسم را پذیرفته باشند. در نیمه اول قرن بیستم، دقیقاً همین اتفاق افتاد: رژیمهای اقتدارگرای فراملیگرا در آلمان و ایتالیا به قدرت رسیدند و رهبری دیکتاتوری آنها فاشیسم را به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی پذیرفتند.
حکومتهای فاشیستی توجه جامعهگرایان و مستبدان را به خود جلب میکنند. بنابراین، زمانی که رهبران خودکامه فاشیست با افکار منحرف هیچ تساهلی نسبت به مخالفان خود نشان نمی دهند، جای تعجب نیست. ناگزیر خشونت سیاسی تبدیل به یک هنجار می شود و به عنوان وسیله ای برای دستیابی به جوان سازی ملی به تصویر کشیده می شود. تاریخ نشان می دهد که قدرت در دستان بزرگان اغلب به جنگ، ویرانی و نابودی ملت می انجامد. این دقیقاً همان چیزی است که در آلمان و ایتالیا اتفاق افتاد [1].
رهبران فاشیست معمولاً کاریزماتیک هستند و همیشه ادعا می کنند که برای ساختن یک جامعه اتوپیایی تلاش می کنند. واقعیت این است که سیاست های آنها فقط برای سرکوب و کنترل توده های ضعیف است. رهبران مایل به کنترل ذهن انسان هستند. سپس این سوال مطرح می شود: چرا؟
انسان ها ذاتاً با انگیزه ای ساخته شده اند تا آرزو کنند و تلاش کنند تا به پتانسیل کامل خود دست یابند. بنابراین، افراد برای رسیدن به اهداف زندگی خود تلاش می کنند تا به موجوداتی خلاق تبدیل شوند. اما هنگامی که شیطان یا دجال قصد دارند پیشرفت بشر را مختل کنند، برای ترویج ایدئولوژی های دروغین مستبدانه نقشه می کشند. رژیمهایی که ایدئولوژیهای دروغینی مانند فاشیسم را اتخاذ میکنند، رویاهای باشکوهی از آرمانشهر را به وجود میآورند که معمولاً به ویرانه ختم میشوند.
مراجع
[1] “فاشیسم”، 04 11 2024. [آنلاین]. موجود: https://en.wikipedia.org/wiki/Fascism.




