مانیفست کمونیست توسط فردریش انگلس و کارل مارکس در فوریه 1848 نوشته شد. انگلس یک صنعتگر یهودی اهل منچستر بود و “خانواده کارل مارکس یهودی بودند و اندکی قبل از تولد او به مسیحیت گرویده بودند. کارل بعداً به مذهب پروتستان تعمید داده شد” [1]. در اوایل بزرگسالی، او شیطان پرست شد.
دو آقایی که گفته می شود مسئول معرفی کارل مارکس به شیطان پرستی بودند، دوستانش میخائیل باکونین (آنارشیست روسی) و پیر پرودون بودند. پس از پیوستن به شیطان پرستی، دیدگاه او این بود که “ما باید با همه ایده های حاکم بر مذهب، دولت، کشور، وطن پرستی جنگ کنیم. ایده خدا محور اصلی یک تمدن منحرف است. باید نابود شود.” [1].
لنین که او نیز از خانواده ای مذهبی بود، پدر انقلاب روسیه محسوب می شود و نظر او این بود که “آتئیسم جزء لاینفک مارکسیسم است. مارکسیسم ماتریالیسم است. ما باید با دین مبارزه کنیم.” نیکیتا خروشچف، یکی دیگر از دیکتاتورها، نوشت: “فکر نکنید که کمونیست ها نظر خود را در مورد مذهب تغییر داده اند. ما همان بی خدایی هستیم که همیشه بوده ایم؛ ما تا آنجا که می توانیم برای آزادی افرادی انجام می دهیم که هنوز تحت طلسم این افیون مذهبی هستند.” [1]
کمونیسم ممکن است چیزهای زیادی بوده باشد، اما یک چیز که نبود، انسانی بود. میلیون ها نفر در سرتاسر جهان به نام کمونیسم کشته و قتل شدند. بشریت تحت کمونیسم رنج کشید. انقلاب کمونیستی در روسیه، به رهبری یهودیان بلشویک، منجر به تشکیل اولین دولت کمونیستی در جهان شد. با این حال، در طی چند دهه، گفته می شود که بیش از 40 میلیون روس به دلیل یک ایدئولوژی معیوب، عمدتاً در زمان جوزف استالین، جان خود را از دست دادند.
ایدئولوژی معیوب هدفی داشت: تخریب سیستم فرهنگی، سیاسی، مذهبی و اجتماعی-اقتصادی از قبل موجود. یهودیان بلشویک پس از موفقیت در روسیه، تصمیم گرفتند همین مدل را در چین نیز اعمال کنند.
چین و کمونیسم
در چین، سلسله چینگ از 1636 تا 1912 بر امپراتوری حکومت کرد. شکست آنها در مدرن کردن چین و مقابله با تجاوزات خارجی (مانند جنگ های تریاک و غیره) منجر به انقلاب 1911 شد. بنابراین، جمهوری چین (1912-1949) متولد شد، اما درگیری های داخلی بین گروه های رقیب بدون قدرت ادامه یافت. در سال 1927، ژنرال چیانگ در حالی که در تلاش برای سرنگونی دولت بود، کمونیست ها را در شانگهای قتل عام کرد. این آغاز درگیری داخلی 20 ساله در چین شد، جایی که کمونیست ها پیروز شدند و جمهوری خلق چین را در سال 1949 تأسیس کردند.
قبل از به قدرت رسیدن کمونیست ها، چین توسط جنگ سالاران اداره می شد، جایی که فقرا در آن رنج می بردند و زنان از حقوق برابر برخوردار نبودند. در روستاها وضعیت بسیار بدتر بود. می توان استدلال کرد که کمونیسم در یک دوره کوتاه چین را تغییر داد. این سیستم را بولدوزر کرد. اما به چه قیمتی؟ بیش از 64 میلیون نفر در نتیجه مستقیم انقلاب کمونیستی در چین جان باختند.
در 10 اوت 1973، یک بانکدار آمریکایی، دیوید راکفلر، در مورد مارکسیسم در چین در روزنامه نیویورک تایمز نوشت: «انقلاب چین هر چه بهایی داشته باشد [تا 64000000 کشته،] آشکارا نه تنها در ایجاد دولت کارآمدتر و فداکارتر بلکه در پرورش روحیه و هدف جامعه نیز موفق بوده است.» [1]
یهودیان بلشویک نقش عمده ای در صدور کمونیسم از اتحاد جماهیر شوروی به چینی ها داشتند. میخائیل بورودین، یک انقلابی بلشویک، به چین فرستاده شد تا به نخبگان چینی در مورد چگونگی گسترش و اجرای کمونیسم مشاوره دهد [2]. تحت پوشش انقلاب فرهنگی، نخبگان کمونیست تلاش کردند تا هر جنبه ای از زندگی مردم خود را کنترل کنند. سوالی که در اینجا قابل تامل است این است: چه کسی توتالیتاریسم را به چین آورد؟ رئیس مائو تسه تونگ بود یا مشاوران غربی او؟ در واقع 85 تا 90 درصد خارجی هایی که در زمان تسلط کمونیست ها به چینی ها کمک می کردند یهودی بودند. [3]
یک اردوگاه آموزشی برای انقلابیون چینی در مسکو تأسیس شد، دانشگاه کمونیستی سان یات سن، که از سال 1925 تا 1930 فعالیت می کرد. بسیاری از رهبران کمونیست اولیه چین در آنجا تلقین شده بودند.
پس از پیروزی مائو بر ناسیونالیست های چیانگ کای شک (که توسط به اصطلاح یهودیان و آمریکایی ها حمایت می شدند)، اولین اقدام او اخراج همه یهودیان به اصطلاح از چین و سلب مالکیت تمام دارایی های آنها که از طریق تریاک تأمین می شد، شامل تقریباً تمام شانگهای و شاخه های سرزمین اصلی بود که یهودیان به سرعت نوشتند. جنگ»، بدون اینکه دقیقاً دلیل خروج آنها مشخص شود. [4]
اندکی پس از اینکه چینی ها کل ایدئولوژی مارکسیستی را بلعیدند، در اوایل دهه 1970 سرمایه داران غربی تصمیم گرفتند که زمان تبدیل چین به یک اقتصاد سرمایه داری فرا رسیده است. هنری کیسینجر، وزیر خارجه معروف یهودی تحت دولت نیکسون، برای متقاعد کردن نخبگان حاکم چین در مورد برنامه سرمایه داران برای انتقال تولید به سرزمین اصلی چین، سفر کرد.
اکنون پس از گذشت 50 سال، چین به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل شده است. آنقدر بزرگ است که هژمونی آمریکا را به چالش بکشد. می توان ادعا کرد که جهانی گرایان در تمام گوشه و کنار زمین تأثیر گذاشته اند، اما تأثیر آن بر چین قطعاً فوق العاده بوده است. آنچه خارقالعاده است این است که جهانی گرایان همچنان بر رهبری کمونیست چین و سیاستگذاران آنجا تأثیر زیادی دارند.
یکی از مشکلات کمونیسم این است که مانیفست کمونیست خواستار لغو مالکیت خصوصی است. بدون مالکیت خصوصی، همه چیز متعلق به دولت است و این خطر بزرگی برای سوء استفاده ایجاد می کند. کسانی که در بالای سلسله مراتب هستند، به عنوان مثال، نمایندگان ایالت، منابع را کنترل و مدیریت می کنند. قرار گرفتن در پایین سلسله مراتب به این معنی است که شما در دست مقامات حکومتی هستید. بنابراین، باید انتظار سوء استفاده از قدرت را داشت.
کمونیست ها هنگام ترویج ایدئولوژی خود، بینشی اصیل از جهانی هماهنگ را به تصویر می کشند، اما در واقعیت، نتیجه فقر برای کسانی است که در پایین سلسله مراتب قرار دارند [5].
به نظر میرسد دجال با استفاده از کمونیسم سعی در تقلید از آنچه حضرت محمد (ص) در بیش از 1400 سال پیش در عربستان با متحد کردن اعراب و نابود کردن دین و نظام قدیمی بت پرستان داشت را تقلید کرد. اما در حالی که در اسلام ثروت در هر دو جهت جریان می یابد و فقر عملاً از بین می رود، در کمونیسم، سیستم از فقرا استثمار می کند در حالی که نخبگان برتر زندگی مجلل دارند.
مراجع
[1] A. R. Epperson، نظم نوین جهانی، به طور مستقل منتشر شده، 1989.
[2] “میخائیل بورودین”، [آنلاین]. موجود: https://en.wikipedia.org/wiki/Mikhail_Borodin.
[3] ال. گلدمن، “یهودی در چین مائو”، 09 ژوئیه 2012. [آنلاین]. موجود: https://forward.com/schmooze/159051/a-jew-in-maos-china/.
[4] L. Romanoff، “دموکراسی، خطرناک ترین دین”، 06 نوامبر 2022. [آنلاین]. موجود: https://www.moonofshanghai.com/2022/11/en-larry-romanoff-democracy-most_8.html.
[5] E. i. رئیس، “15 مزایا و معایب عمده کمونیسم”، 01 01 2019. [آنلاین]. موجود: https://connectusfund.org/15-major-advantages-and-disadvantages-of-communism.




